|
یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : هستی
میای پیشم ، دست می زاری رو شونه هام............ می گی گریه نکن! غصه نخور! باز همو می بینیم. تو میای تو خوابم! من میام تو خوابت!(مثل هر شب) منم می گم: نمی تونم! من تو رو واسه خیال نمی خوام! می خوام وقتایی که بیداری کنارت باشم.
تو میگی: بی خیال بابا! برو با دوستای جدیدت خوش باش. زندگی همینه یه سال با منی یه سالم با یکی دیگه نمی شه که تا آخر با یکی موند! منم اشک تو چشام جمع می شه و می گم: ok تو خوش باش ! منو بی خیال! ازم رو بر می گردونی و می ری منم با چشمایی گریون می رم خونه . تیغو می گیرم دستمو می گم: خیلی دوست داشتم حیف که نفهمیدی ! حالا هم می خوام واسه همیشه بخوابم تا همیشه ببینمت . تیغو می کشم رو دستم دیگه چیزی نمی فهمم!تنها چیزی که میبینم تویی که دستتو واسم دراز کردی تا با هم بریم I love you k m
شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : هستی
خدایا! یعنی توی این دنیای به این بزرگی نباید کسی باشه که من واسش مهم باشم؟! خدایا دیگه خسته شدم! تنهایی رو دوست ندارم می بینی مثل تو تنهام! ولی تنهاییی فقط مخصوص توئه چون فقط تو از پسسش بر میای . ولی من چی؟ تنهایی نابودم می کنه. K M
شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 16:10 :: نويسنده : هستی
همیشه تو ذوقم می زنی!کارایی رو که با عشق به خاطرت انجام می دم رو تصویر در اندازه واقعی (640x384) نمایش داده شده است. برای تغییر اندازه تصویر (500x300) روی این نوار کلیک کنید. برای باز شدن در پنجره جدید روی تصویر کلیک کنید
K M
شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : هستی
بالاخره این چند روزم تموم شد و طعم تلخ جدایی رو چشیدم!ولی تلخ تر از
پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : هستی
گاهی وقتا آدم دلش می گیره چون اون چیزی که می خوادنیست،اون اتفاقی که باید می افتاده نیفتاده و اون کسی که باید اینجا باشه نیست! یا هست و بهت توجه نمی کنه!و خیلی با ید های دیگه که نباید شدن! اما گاهی با اینگه همه چی همون چیزی هست که باید باشه اون اتفاقی که باید می افتاده افتادهو عشقت کنارته و بهت توجه داره و خلاصه همه چیز بر قفق مراده اما باز تو دلت گرفته ! اون موقعست که خوتم نمیدونی که چه مرگته فقط دوست داری گریه کنی تا سبک شی!دنبال یه بهونه ای هستی که گریه کنی وفکرتوسرش مشغول کنی!اون موقعست که با بااینکه به چیزایی که می خواستی رسیدی میری سراع چیزای پوچ وبی ارزش و به خاطرشون غصه می خوری،اهنگ های غمگین گوش می دی و گریه می کنی ! وقتی عزیزانت می بیننت ازت می پرسن که چته؟ تو هم میگی هیچی! اونا هم که حرفتو باور نکردن میگن: اگه ما رو محرم خودت نمی دونی و نمی خوای بگی عیبی نداره حالا چرا دروغ میگی؟!مگه می شه آدم به خاطر هیچی گریه کنه؟!تو هم هر چی سعیتو می کنی که بهشون بفهمونی که خودتم نمی دونی چه مرگته فایده ای نداره! واسه همین همه تنهات می زارن. چون فکر می کنن به تنایی احتیاج داری و اگه تنها باشی خوب می شی ! دیگه نمی دونن با تنها گذاشتنت یه بهونه ی بزرگتر می دن دستت تا دلت بیشتر بگیره!تا بیشتر تو غصه هات غرق شی ! الان منم تو اون وضعم!همه چی خوب بود اما نمی دونستم چه مرگمه که باز گریه میکنمو دلم گرفته! حالا دورو برم هیچ کی نیست!حالا بازم همه تنهام گذاشتن و همدمم غصه و تنهایی و یه دل دیوونست که نمی دونه چه مرگشه! فقط می دونه گرفته!!
k m
پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, :: 16:46 :: نويسنده : هستی
بازم هوا بارونیه ................. بازم دلم گرفته .داشتم خاطراتت رو می خوندم بزم قلبم تیر کشید! چرا نمی خوای بفهمی ؟ من خاطرت رو می خوام نه خاطره ات رو . بهترین اشتباه زندگی من برای تو می نویسم! می نویسم به امید روزی که بخونی. شاید اون روز من نباشم. شاید اون روز درک کنی معنی دلتنگی رو .................شاید،شاید پشیمون بشی. الان می نویسم تا اون موقع بخونی: عزیزم پشیمونی دیگه فایده ای نداره. با پشیمونی نه من بر می گردم و نه دیگه تو.............. هه بی خیال مهم نیست !
عزیزم به خدا دوستت دارم km
پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : هستی
می خوام از این به بعد دلنوشته هایی رو که خودم نوشتم رو بنویسم
شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 8:53 :: نويسنده : هستی
امروز چهارمین روز هستش... یه حسی پیدا کردم نسبت بهت... جوری که وقتی اسمت رو میشنوم بدنم یخ میکنه... نمیدونم چرا.... ولی حس میکنم به اخر خط رسیدم... حس میکنم قراره واسه همیشه برم... حس میکنم قراره دیگه تورو نبینم... ته نوشت(اگه من رفتم مواظب خودت باش....من دوست داشتم ولی تو....)
ن اپ یه اپ متفاوت هستش....
امروز با تنها شدم.... یعنی این دفعه دیگه خودم تنهات گذاشتم.... دلیلشم خودت میدونی.... دلتنگ شدم ولی جلوی خودمو نگه داشتم تا نتونم باهات حرف بزنم... فک نکن واسم اسونه... نه... خیلی هم سخته جوری که گریمو کردم.... اشکامو ریختم... جیغامو کشیدم.... حتی خودمو به بالشم کوبوندم.... جات همیشه خالیه پیشم... ته نوشت(دوست دارم.....ولی دیگه نمیتونم...شرمندتم...)
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
|